بدان که عدالت عبارت است از: حد وسط بین افراط و تفریط. و آن از امّهات فضایل اخلاقیه است؛ بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نَفسیه و جسمیه است؛ زیرا که عدل مطلق، مستقیم به همه معنی است:
چه در مظهریت اسماء و صفات و تحققِ به آن، که استقامت مطلقه است، و مختص به انسان کامل است، و رَبِّ آن حضرت اسم اللّه الاعظم است که بر صراط مستقیم حضرات اسمائی است؛ چنانچه فرماید: «ما مِن دابَّةٍ الاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا انَّ رَبِّی عَلی صِرَاطٍ مُستَقِیمٍ».
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 147 ربِّ انسان کامل، که حضرت خاتم رسل ـ صلَّی اللّه علیه و آله و سلم ـ است، بر صراط مستقیم و حدّ اعتدال تام است. و مربوب او نیز بر صراط مستقیم و اعتدال تمام است؛ منتهی ربّ ـ تعالی شانه ـ بر سبیل استقلال، و مربوب ـ صلَّی اللّه علیه و آله ـ بر سبیل استظلال.
و جور در این مقام، غلبۀ قهر بر لطف یا لطف بر قهر است. و به عبارت دیگر، مظهریت از اسماء جلال یا مظهریت از اسماء جمال است. و محتمل است که کُمَّل اولیاء در آیه شریفه «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» این مقام را خواهش کنند.
و چه در جلوه معارف الهیّه و جَلَوات توحید در قلب اهل معرفت، که عدالت در آن عبارت است از: عدم احتجاب از حق به خلق، و از خلق به حق. و به عبارت اُخری، رویت وحدت در کثرت، و کثرت در وحدت. و این مختص به کُمَّل اهل اللّه است، و تفریط و افراط در این مقام، احتجاب از هر یک از حق و خلق است به دیگری. و محتمل است منظور اهل اللّه از آیه شریفه، حصول این مقام باشد.
و چه در عقاید و حقایق ایمانیّه باشد، که عدالت در آن عبارت است از: ادراک حقایق وجودیّه علی ما هی علیه از غایة القصوای کمال اسمائی تا منتهی النهایه رجوع مَظاهر به ظواهر، که حقیقت معاد است.
و چه در اخلاق نفسانیّه، که اعتدال قوای ثلاثه است؛ یعنی، قوۀ شهویّه و غضبیّه و شیطانیّه. و چون منظور از حدیث شریف ـ به حسب ظاهر ـ این قسم
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 148 اخیر است، و از این جهت، آن را از جنود عقل به شمار آورده، از این جهت، ما نیز تفصیل در اطراف همین قسم می دهیم.
بدان که انسان را از اول نَشوِ طبیعی پس از قوۀ عاقله، سه قوه ملازم است:
یکی قوه واهمه که آن را «قوۀ شیطنت» گوئیم، و این قوه در بچّه کوچک از اول امر موجود است و به آن دروغ گوید و خدعه کند و مکر و حیلت نماید.
دوم قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» گویند، و آن برای رفع مضارّ و دفع موانع از استفادات است.
سوم قوه شهویّه که آن را «نفس بهیمی» گویند و آن مبدا شهوات و جلب منافع و مستلذّات در ماکل و مشرب و منکح است.
و این سه قوه به حسب سنین عمر متفاوت شوند، و هر چه انسان رشد طبیعی کند، این سه قوه در او کاملتر گردد و ترقیات روزافزون کند. و ممکن است در انسان هر یک از این سه قوه در حد کمال رسد بطوری که هیچ یک بر دیگری غلبه نکند، و ممکن است یکی از آنها بر دو دیگر غلبه کند، و ممکن است دو تای از آنها بر دیگری غالب شود. از این جهت، اصول ممسوخات ملکوتیه به هفت صورت بالغ شود:
یکی صورت بهیمی. اگر صورت باطن نفس متصور به صورت بهیمی باشد، و نفس بهیمی غالب شود، پس انسان در صورت ملکوتی غیبیِ آخرتی به شکل یکی از بهائم مناسبه در آید؛ چون گاو و خر و امثال آن. و چون آخِر فعلیت انسان سبعی باشد ـ یعنی، نفس سبعی غالب گردد ـ ، صورت غیبی ملکوتی به شکل یکی از سباع شود؛ چون پلنگ و گرگ و امثال آن. و چون قوه شیطنت بر سایر قوا غلبه کند و فعلیت شیطانیّه آخرین فعلیات باشد، باطن ملکوتی به صورت یکی از شیاطین باشد. و این، اصل اصول مسخ ملکوتی است.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 149 و از ازدواج دو از این سه نیز، سه صورت حاصل شود: گاو پلنگ، گاو شیطان و پلنگ شیطان. و از ازدواج هر سه، یک صورت مخلوطه مزدوجه حاصل آید؛ چون «گاو شیطان پلنگ». و به این محمول است حدیث مرویّ از حضرت رسول ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ :
«یُحشَرُ بَعضُ النّاسِ عَلی صُورَةٍ تَحسُنُ عِندَها القِرَدَةُ وَ الخَنازِیرُ».
و بدان که همان طور که این قوای ثلاثه، طرف افراط آنها، مُفسد مقام انسانیت است، و انسان را گاه از حقیقت انسانیّت و گاه از فضیلت انسانیّت خارج کند، همان طور طرف تفریط و قصور آنها نیز، از مُفسدات مقام انسانیّت و از رذایل ملکات به شمار می رود.
و اگر تفریط و قصور، خَلقی و طبیعی باشد بدون اختیارِ صاحب آن، نقصان در اصل خلقت است، و غالباً توان نقصانهای طبیعی را، که بدین مثابه است، با ریاضات و مجاهدات و اعمال قلبی و قالبی تغییر داد، و کمتر صفت از صفات نفس است که طبیعی به معنی غیر متغیر باشد، اگر نگوییم که هیچ یک نیست که قابل تغییر نباشد.
پس عدالت، که عبارت ازحدّ وسط بین افراط و تفریط وغُلّو وتقصیر است، ازفضایل بزرگ انسانیّت است؛ بلکه ازفیلسوف عظیم الشان «ارسطاطالیس» منقول است که: «عدالت جزوی نَبُوَد از فضیلت؛ بلکه همۀ فضیلتها بُوَد، و جور ـ که ضد آن است ـ جزوی نَبُوَد از رذیلت؛ بلکه همۀ رذیلتها بُوَد».
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 150